لغت نامه دهخدا
- خط مشی ؛ روش کار. مسیر کار و نحوه اجرای امری.
- مشی کردن ؛ راه رفتن. ( ناظم الاطباء ).
|| گردش. ( یادداشت مؤلف ).
مشی. [ م َ شی ی ] ( ع ص ، اِ ) داروی مسهل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- دواء مشی ؛ کارکن. مسهل.
(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - (مص ل . ) راه رفتن . ۲ - (اِمص . ) روش ، رفتار ، خط . ۱ - راهی که در پیش دارند، خط سیر. ۲ - روش شخصی در زندگی ، طریقه .
راه رفتن.
روش، رفتار ؛ خط .
راهی که در پیش دارند، خط سیر.
روش شخصی در زندگی، طریقه.