مشق

لغت نامه دهخدا

مشق. [ م َ ] ( ع مص ) دراز و باریک اندام گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باریک و دراز اندام گردیدن دخترک. ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ). || بشتاب نیزه زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به شتاب زدن و خستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تازیانه زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). زدن ، خاصه با تازیانه. یقال : مشقه عشرین سوطاً و مشقه ُ بسوطه مشقات و رشقه ُ بلسانه رشقات. ( از اقرب الموارد ). || بشتاب خوردن. || سست خوردن ( کأنه ضد ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوشتن حروف را.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادربیهقی ). در نوشتن کشیدن حروف را و عبارت اللسان : «مشق الخط یمشقه مشقاً مده و قیل اسرع فیه. ( از اقرب الموارد ). کشیدن حروف در نوشتن و بشتاب نوشتن. ( از محیطالمحیط ). || نوعی از آرمیدن با زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بشتاب آرمیدن با زن. ( از محیط المحیط ). || موی را شانه کردن. || کشیدن هر چیزی را تا بیازد و دراز گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پاره کردن جامه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || کم دوشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زه کشیدن تا نرم گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || بهترین گیاه چریدن شتر. || ماندن طعام را زیاده از آنچه خورده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سوزش آوردن جامه نو. یقال : مشق الثوب الجدید الساق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). سوزش آوردن پوشاک نو، ساق پوشنده را. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) فارسیان مشق بالفتح ، به معنی مداومت در امری استعمال نمایند. ( از آنندراج ). مشخ ومداومت در کار. ( ناظم الاطباء ). تمرین ورزیدن. کاری را بارها انجام دادن تا ملکه گردد، همچون نوشتن خط، کشیدن نقاشی ، یا حرکات ورزشی چون شنا، فوتبال و عملیات نظامی همچون تیراندازی و حرکات صفی و جز اینها.
- مشق چیزی رساندن ؛ مشق بسیار کردن. ( بهار عجم )( آنندراج ). مشق آن چیز کردن. تمرین و ممارست کردن در آن چیز :

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - (مص م . ) تمرین و ممارست برای بدست آوردن آمادگی و مهارت در کاری ، فنی یا هنری . ۲ - (اِمص . ) تمرین . 

فرهنگ عمید

۱. آنچه دانش آموزان برای یادگیری بیشتر می نویسند.
۲. مطلبی نوشتنی برای تمرین و یادگیری.
۳. تمرین.
۴. [قدیمی] تمرین و تکرار کاری برای کسب مهارت.

فرهنگ فارسی

شتاب و ورزش درکارکردن یانیزه زدن ، نوشتن، تمرین
۱- ( مصدر ) زیاد انجام دادن کاری تا آن امر ملک. شخص گردد ورزیدن تمرین کردن .۲- بسیار نوشتن خط تا خط خوب و مطابق اسلوب گردد . ۳ - ( اسم ) ورزش کاری تمرین . یا مشق خط . تمرین در نوشتن تا خط خوب و مطابق شیو. خطاطی گردد . یا مشق نظام . اجرای عملیات نظامی . یا مشق چیزی کردن . بسیار آنرا تمرین و ممارست کردن : ز کام سنگ مگر کوهکن زیان میکرد بموج سنگ سیه مشق خود کشان میکرد . ( طاهر وحید )
جمع مشقه

ویکی واژه


تمرین و ممارست برای بدست آوردن آمادگی و مهارت در کاری، فنی یا هن
تمرین. ؛  الف - نمونه خط معلم خطاطی. ب - نمونه، الگو. ؛ ~ شب تکلیف درسی که شاگرد باید در خانه انجام دهد. ؛~نظام اجرای عملیات نظامی.
 

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم