مشغوف

لغت نامه دهخدا

مشغوف. [ م َ ] ( ع ص ) دیوانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کسی که اندرون دلش چیزی رسیده باشد. ( غیاث ). شیفته و دیوانه در دوستی و عشق. ( از اقرب الموارد ) : زنبور انگبین بر نیلوفر نشیند وبه رایحه معطر و نسیم معنبر آن مشغول و مشغوف . ( کلیله و دمنه چ قریب ص 92 ).
ای عراق ، اﷲ جارک نیک مشغوفم به تو
وی خراسان ، عمرک اللَّه سخت مشتاقم به تو.خاقانی.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص . ) دیوانة محبت ، شیفته .

فرهنگ عمید

دلداده، فریفته.

فرهنگ فارسی

( صفت ) دیوان. محبت شیفته مفتون

ویکی واژه

دیوانة محبت، شیفته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت