مشاهد. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) بیننده و معاینه کننده. ( آنندراج ). آن که می بیند و می نگرد و مشاهده می کند و ناظر. ( ناظم الاطباء ). گواه. ج ، شواهد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و امیرک را با خویشتن برد تا مشاهدحال باشد و گواه وی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 352 ). اگر در ضمان سلامت به درگاه عالی رسید اینجا مشاهد حال بوده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327 ). رسول بیاوردند تا مشاهد حال بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291 ). مشاهد. [ م ُ هََ ] ( ع ص ) دیده شده. گواهی داده شده. نگاه کرده. نگریسته. ( از ناظم الاطباء ). مشاهد. [ م َ هَِ ] ( ع اِ ) ج ِ مشهد به معنی جای حاضر آمدن مردمان. ( آنندراج ) ( از محیط المحیط ). ج ِ مَشْهَد و مَشهدة. ( ناظم الاطباء ) : من هرگز تو را ندیده ام و نشناخته و باتو در معاهد و مشاهد ننشسته. ( مرزبان نامه ص 271 ). - مشاهد مکة ؛ مواطنی که در آن اجتماع کنند. ( از اقرب الموارد )( از محیط المحیط ). مشاهد. [ م َ هَِ ] ( ع اِ ) شهادتگاه ها. قبرستان شهیدان. ( از ناظم الاطباء ). ج ِ مَشهد. - مشاهد شریفه ؛ قبر مطهر منور آن حضرت و قبور ائمه اطهار صلوات اﷲ علیهم. ( ناظم الاطباء ). - مشاهد متبرکه ؛ مشاهد شریفه. رجوع به ترکیب قبل شود.
فرهنگ معین
(مَ هِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مشهد. ۱ - جای حاضر آمدن مردمان . ۲ - شهادت گاه ها، مقابر شهیدان .
فرهنگ عمید
= مشهد
فرهنگ فارسی
( اسم ) مشاهده کننده بیننده معاینه کننده جمع : مشاهدین . ماخوذ از تازی شهادتگاه و قبرستان شهدا