مسرح. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) چراگاه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). مرعی. ( اقرب الموارد ). ج ، مَسارح. ( منتهی الارب ) : می رهم زین چار میخ چارشاخ میجهم در مسرح جان زین مناخ.مولوی.مثنوی را مسرح و مشروح ده صورت امثال او را روح ده.مولوی.|| مکانی که برای نمایش دادن داستانها از آن استفاده می شود. ( از المنجد ). صحنه. صحنه تآتر. صحنه نمایش. سن. مسرح. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) شانه. ( منتهی الارب ). مشط. ج ، مسارح. ( اقرب الموارد ). مسرح. [ م ُ س َرْ رَ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تسریح. رجوع به تسریح شود.
فرهنگ معین
(مَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - چراگاه . ۲ - تماشا - خانه . (مِ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) آلتی که به وسیلة آن موها را منظم و مرتب کنند، شانه .
فرهنگ فارسی
( اسم ) آلتی که بوسیل. آن موها را منظم و مرتب کنند شانه جمع : مسارح .
ویکی واژه
آلتی که به وسیلة آن موها را منظم و مرتب کنند، شانه. چراگاه. تماشا - خانه.