مستشرق

لغت نامه دهخدا

مستشرق. [ م ُ ت َ رِ ]( ع ص ) روشن و تابان. ( غیاث ). || شرق شناس.خاورشناس. عالم و محقق و دانا به مسائل مشرق زمین.

فرهنگ معین

(مُ تَ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) شرق شناس . کارشناس .

فرهنگ عمید

کسی که آشنا و دانا به اوضاع و احوال ملل مشرق زمین است، خاورشناس.

فرهنگ فارسی

کسی که آشناودانابه اوضاع واحوال ملل مشرق زمین است، خاورشناس
( اسم ) عالم استشراق خاورشناس شرق شناس جمع مستشرقین .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم