مستسعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استسعاد. نیک بختی و سعادت جوینده. ( غیاث ) ( آنندراج ) : که مستوجب فرقتت شد سه ماه این که مستسعد وصلتت شد سه ماه آن.انوری.|| سعد و خوش یمن یابنده کسی را. ( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به استسعاد شود. مستسعد. [ م ُ ت َ ع َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استسعاد. نیک بخت و مبارک و میمون و کامران. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بهره مند. رجوع به استسعاد شود : قیاصره روم به شرف ادراک خدمتش اگر مستسعد گشتندی... ( جهانگشای جوینی ). گر کسی می گفتشان کاین سو دوید تا از این اشجار مستسعد شوید.مولوی ( مثنوی ).
فرهنگ معین
(مُ تَ ع ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نیک بختی جوینده ، سعادت خواهنده . ۲ - کسی که چیزی را به فال نیک گیرد.
فرهنگ عمید
۱. کسی که چیزی را به فال نیک بگیرد. ۲. آن که به دنبال سعادت است، سعادت جوینده. نیک بخت ، سعادتمند.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - نیک بختی جوینده سعادت خواهنده : و مستسعدان حصول معرفت را از تیه حیرت و بیدای جهالت بمرتع عرفان و ما من ایمان او راه نمود . ۲- کسی که چیزی را بفال نیک گیرد .