مستراح. [ م ُ ت َ ] ( ع اِ ) جای برآمدن و جای آسایش. ( منتهی الارب ). جای آمدن.( ناظم الاطباء ). جای آسایش و فراغت و جای راحت. ( غیاث ) ( آنندراج ). آسایشگاه. و رجوع به استراحة شود. || بیت الخلاء. ( اقرب الموارد ). آبخانه. کنیف. ( دهار ). جای لازم. کنار آب. ( ناظم الاطباء ). حَش . میضاء. مبال. جائی. حاجتگاه. مبرز. متوضاء. خلاء. ادبخانه. آبشتنگاه. طهارتخانه. خلاخانه. آبریز : بر مستراح کوپله سازیده است بر مستراح کوپله کاشْنیده است.منجیک.کعبه را مستراح نیست بلی نیست در جنت آبریزی هم.خاقانی.مال دنیاست سنگ استنجا بسوی مستراح بفرستد.خاقانی.و آنچه ریحان و راح بود همه ریزش مستراح بود همه پوستی برکشیده بر سر خون راح بیرون و مستراح درون.نظامی ( هفت پیکر ص 264 ).چو مرغ از پی کوچ برکش جناح مشو مست راح اندر این مستراح.نظامی.هیچ عاقل افکند دُرِّ ثمین در میان مستراح پر چمین.مولوی ( مثنوی ).لئیم زاده چو منعم شود از او بگریز که مستراح چو پر گشت گنده تر گردد.ابن یمین.|| ( ص ) کنایه از شخص میت و مرده ، بسبب آسودگی او از رنج و غم دنیا. مستریح. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
(مُ تَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای آسایش و راحت . ۲ - مبال ، توالت .
فرهنگ عمید
مبال، مَبرز، جایی، توالت، موضع قضای حاجت، آبریز.
فرهنگ فارسی
جای آسایش، جای راحت، درفارسی به معنی مبال و مبرز میگویند ( اسم ) ۱- جای راحت محل آسایش . ۲ - مبال مبرز معانی لطیف آن در ری بود در صدانشانده و سبحه ای بود در مستراح فکنده ....
ویکی واژه
جای آسایش و راحت. مبال، توالت. محل دفع ادرار و مدفوع