مستخبر

لغت نامه دهخدا

مستخبر. [ م ُ ت َ ب ِ ] ( ع ص ) خبرجوینده. ( غیاث ) ( آنندراج ). سؤال کننده از خبر. ( اقرب الموارد ).پرسنده. آگاهی پرس. خبرپرس. تفحص کننده. خبرگیرنده.
- مستخبران احوال ؛ پرسندگان احوال. ( ناظم الاطباء ). رجوع به استخبار شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خبر خواهنده از کسی .
(مُ تَ بَ ) [ ع . ] (اِمف . )کسی که از او خبر جسته شده .

فرهنگ عمید

کسی که خبری را جویا شود، خبرگیر، جویای خبر.

فرهنگ فارسی

خبرگیر، جویای خبر، کسی که خبری راجویاشود
( اسم ) خبرخواهنده ازکسی جمع : مستخبرین .

ویکی واژه

کسی که از او خبر جسته شده.
خبر خواهنده از کسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال تخمین زمان فال تخمین زمان