مستجد

لغت نامه دهخدا

مستجد. [ م ُ ت ج ِدد ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدراستجداد. || پوشنده لباس نو. ( از ذیل اقرب الموارد ). || نوگرداننده. ( آنندراج ).
مستجد. [ م ُ ت َ ج َدد ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استجداد. نو گردیده :
همچو یخ کاندرتموز مستجد
هر دم افسانه زمستان میکند.مولوی ( مثنوی ).رجوع به استجداد شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ جَ ) [ ع . ] (اِمف . ) نو گردیده ، جدید شده .
(مُ تَ جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) نو کننده ، نو گرداننده .

فرهنگ عمید

نوگردیده، نو، جدید.

فرهنگ فارسی

(اسم ) نوکننده نو گرداننده .

ویکی واژه

نو گردیده، جدید شده.
نو کننده، نو گرداننده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال درخت فال درخت فال اوراکل فال اوراکل فال راز فال راز