مسامت

لغت نامه دهخدا

مسامت. [ م ُ م ِ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مسامتة. مقابل و موازی چیزی قرار گیرنده. روبرو و مقابل شونده. رجوع به مسامتة شود : هر گه خورشید مسامت جایگاهی شود و یا قریب مسامت و بدان جایگاه آب بود.. بخار شود... و هرگاه که خورشید از مسامت آن جایگاه دور شود... هوای اوسرد شود.... ( رساله کائنات جو ابوحاتم اسفزاری ).
مسامت. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) مسامة. چوبی پهن و کلفت که در زیر قاعده در نصب کنند. || چوب جلو هودج. رجوع به مسامة شود.
مسامة. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) چوبی است پهنا غلیظ در زیر هر دو قاعده در. || چوب پیش هودج. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(مَ مَ ) [ ع . مسامة ] (اِ. ) ۱ - چوب پهن و کلفتی که در زیر هر دو قاعدة در نصب کنند. ۲ - چوب جلو هودج .

ویکی واژه

مسامة
چوب پهن و کلفتی که در زیر هر دو قاعدة در نصب کنند.
چوب جلو هود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال آرزو فال آرزو فال فرشتگان فال فرشتگان فال انبیا فال انبیا