مزمزه

لغت نامه دهخدا

( مزمزة ) مزمزة. [ م َ م َ زَ ] ( ع مص ) جنبانیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- مزمزه کردن ؛ حرکت دادن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مزمزه. [ م َ م َ زَ / زِ ] ( اِمص مرکب ) ( در تداول عامه ) چشش. مخفف مزه مزه.
- مزمزه کردن ؛ مخفف مزه مزه کردن. چشیدن غذا و جز آن.

فرهنگ معین

(مَ مَ زِ ) [ ع . مزمزة ] (اِمص . ) (عا. ) چشیدن مزة چیزی .

فرهنگ عمید

مزه کردن، چشیدن مزۀ چیزی.
* مزمزه کردن: چشیدن اندکی از چیزی برای دانستن مزۀ آن.

فرهنگ فارسی

مزه مزه: مزه کردن، چشیدن مزه چیزی
( اسم ) چشش چیزی ( غذا و غیره ) . توضیح این کلمه را نباید با مضمض. عربی که لغتی فصیح و بمعنی گردانیدن آب در دهان بمنظور شستن و پاک کردن دندانها و دهان است اشتباه کرد چه مزمزه کردن مخفف مزه مزه کردن ( چشیدن ) است .
مزه مزه کردن چشیدن

ویکی واژه

(عا.)
چشیدن مزة چیزی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم