مرع

لغت نامه دهخدا

مرع. [ م َ ] ( ع مص ) روغن بسیار بر سر مالیدن. ( منتهی الارب ). مالیدن سر را بوسیله روغن. ( از اقرب الموارد ). || شانه کردن موی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مرع. [ م َ ]( ع اِ ) زمین گیاه ناک و فراخ علف. ( آنندراج ). || کلأ. ج ، اَمرُع ، اَمراع. ( از اقرب الموارد ). || فراوانی علف و چراگاه. ( از منتهی الارب ).
مرع. [ م َ رَ ] ( ع مص ) گیاه ناک گردیدن رودبار و فراخ علف شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مراعة. و رجوع به مراعة شود. || در خصب و فراوانی قرار گرفتن. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ).
مرع. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) فراخی علف و چراگاه. ( ناظم الاطباء ).
مرع. [ م َ رِ ] ( ع ص ) مرد چراگاه جوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || خصب. ( از اقرب الموارد ).
مرع. [ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ مُرعَة و مُرَعة. ( منتهی الارب ). مُرَع. ( اقرب الموارد ). رجوع به مرعة شود.
مرع. [ م ُ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ مُرعة یا مُرَعة. ( اقرب الموارد ). مُرع. ( منتهی الارب ). رجوع به مرعة شود.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) زمین گیاه دار.

ویکی واژه

زمین گیاه دار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت