مدلس

لغت نامه دهخدا

مدلس. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) کسی که در بقیه روییدگی افتد. ( آنندراج ). کسی که می یابد باقی مانده گیاههای روییده را. ( ناظم الاطباء ): ادلس القوم ؛ وقعوا فی الادلاس. ( متن اللغة ). رجوع به أدلاس و ادلاس شود. || زمین سبزشونده به بقایای روییدگی. ( آنندراج ): أدلست الارض ؛ اخضرت بالادلاس. ( متن اللغة ). رجوع به ادلاس شود.
مدلس. [م ُ دَل ْ ل َ ] ( ع ص ) مصنوع. عملی. قلب. ( یادداشت مؤلف ). نعت مفعولی است از تدلیس. رجوع به تدلیس شود.
مدلس. [ م ُ دَل ْ ل ِ ] ( ع ص ) آنکه تدلیس کند. که عیب مال را از خریدار نهان کند. ( یادداشت مؤلف ). پنهان کننده عیب متاع بر خریدار. ( آنندراج ). || مردم فریب. فریبنده. ( یادداشت مؤلف ). خدعه کننده. || کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد. ( فرهنگ فارسی معین ). || آنکه در روایت تدلیس کند. رجوع به تدلیس شود. || خائن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(مُ دَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آن که عیب کالای خود را از خریداران پنهان کند. ۲ - خدعه کننده . ۳ - کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد.

فرهنگ عمید

۱. خدعه کننده، عوام فریب.
۲. کسی که عیب خود یا عیب کالای خود را پنهان کند.

فرهنگ فارسی

تدلیس کننده، خدعه کننده، عوام فریب
( اسم ) ۱ - آنکه عیب کالای خود را از خریداران پنهان کند . ۲ - خدعه کننده. ۳- کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد جمع : مدلسین .
مصنوع قلب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی