مدارات

لغت نامه دهخدا

مدارات. [ م َ ] ( ع اِ ) آن دایره های خرد که بر پشت کره یکدیگر را متوازی باشند. ( التفهیم ). ج ِ مدار. رجوع به مَدار شود.
- مدارات روزها ؛ مدارات یومی : دائره هااند موازی مر معدل النهار را به شمال و به جنوب. ( التفهیم از یادداشت مؤلف ). رجوع به مدار شود.
- مدارات عرضی ؛ دائره هااندموازی مر فلک البروج را به شمال و جنوب. ( التفهیم از یادداشت مؤلف ). رجوع به مدار شود.
مدارات. [ م ُ ] ( ع اِمص ) صلح. آشتی. ( غیاث اللغات ). نرمی. رفق. ترفق. ملاینه. لطف. مرافات. مدلات. مداملت. مجاملت. مماشات. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مدارا شود. || ( مص ) رعایت کردن. ( غیاث اللغات ). نرمی کردن. ( دهار ). مداراة. نرمی کردن.ملاطفت نمودن. به مهربانی رفتار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مداراة و مدارا شود. || ( اِ ) ج ِ مُدارة. ( اقرب الموارد ). رجوع به مدارة شود.
مداراة. [ م ُ ] ( ع مص ) یکدیگر را دفع کردن. ( منتهی الارب ) ( صراح ) ( زوزنی ). مداراءة. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مدافعة. ( دستورالاخوان ). || خلاف کردن. ( صراح ). خلاف نمودن. ( منتهی الارب ). مداراءة. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مخالفت. ( دستور الاخوان ). || با یکدیگر نرمی کردن. مداراءة. ( منتهی الارب ). نرمی کردن. ( دستورالاخوان ). به نرمی و حسن اخلاق پیش آمدن یکدیگر را. ( منتهی الارب ). مداراءة. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مدارا و مدارات شود. || عداوت داشتن و نرمی کردن. ( یادداشت مؤلف ). مخانلة. فریب آوردن با کسی. مداراءة. ( دستورالاخوان ). رجوع به مدارات شود.

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . مداراة ] ۱ - (مص ل . ) با کسی ملایمت و نرمی کردن . ۲ - (اِمص . ) نرمی ، لطف ، مهربانی .

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) نرمی کردن ملاطفت نمودن بمهربانی رفتار کردن . ۲- ( اسم ) نرمی لطف مهربانی .

ویکی واژه

مداراة
با کسی ملایمت و نرمی کردن.
نرمی، لطف، مهربانی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس فال تک نیت فال تک نیت فال زندگی فال زندگی