مختوم

لغت نامه دهخدا

مختوم. [ م َ ] ( ع ص )مهرکرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مهرکرده شده. ( ناظم الاطباء ) :
همتت پشت دست زد کان را
زر شد از مهر خاتمت مختوم.انوری ( دیوان چ سعید نفیسی ص 226 ).و رجوع به ختم شود.
- رحیق مختوم ؛شراب خالص مهر شده. ( تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242 ) :
کنار چشمه کوثر رسد به روزه گشای
رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر.سوزنی.نبود عجب ز دولت شاه ار به نام تو
گردد رحیق مختوم انگور بر وننگ.سوزنی ( دیوان ص 61 )|| مقفل و بند کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || به آخر رسانیده وتمام کرده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کمال یافته. || پیمانه صاع. ( آنندراج ) . ( ناظم الاطباء ). صاع. ( اقرب الموارد ). در حدیث آمده است که : الوسق ستون مختوماً. ج ، مخاتیم. ( از اقرب الموارد ). یک ششم قفیز معدل. ( مفاتیح العلوم ). || قرص مختوم و طین مختوم ، از داروهای قدیمی است. ( از اقرب الموارد ).
مختوم. [ م َ ] ( اِ ) به لغت مردم ماوراءالنهر، خرس. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ جانسون ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - مهر کرده شده . ۲ - به آخر رسانیده شده .

فرهنگ عمید

۱. مهر شده.
۲. به آخررسانیده شده، انجام یافته.

فرهنگ فارسی

مهرکرده شده، به آ ررسانیده شده، انجام یافته
( اسم ) ۱ - مهر کرده شده قفل کرده مقفل . ۲ - بند کرده شده . ۳ - بپایان رسیده انجام شده . ۴ - ( اسم ) پیمان. صاف ( که شاهان و بزرگان آنرا مهر میزدند ) . ۵ - واحدی در اهواز که معادل ۲ صاع بوده و به ۲ کف تقسیم میشده .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَخْتُومٍ: سر بسته ومهر و موم شده
معنی رَّحِیقٍ: شراب صاف و بدون ناخالصی (و به همین مناسبت آن را به وصف مختوم توصیف کرده ، چون همواره چیزی را مهر و موم میکنند که نفیس و خالص از غش و خلط باشد ، تا چیزی در آن نریزند و دچار ناخالصیش نکنند )
ریشه کلمه:
ختم (۸ بار)

ویکی واژه

مهر کرده شده.
به آخر رسانیده شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال ابجد فال ابجد فال مکعب فال مکعب فال راز فال راز