مخاصم

لغت نامه دهخدا

مخاصم. [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) خصومت کننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). خصومت و دشمنی کننده با هم و مخالف و ناموافق و جنگجونبرد کننده با هم و حریف و معارض. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ ص ) [ ع . ] (اِفا. ) دشمنی کننده ، دشمن .

فرهنگ عمید

ویژگی شخص خصومت کننده، دشمنی کننده.

فرهنگ فارسی

خصومت کننده، دشمنی کننده، پیکارکننده
( اسم ) خصومت کننده دشمنی کننده جمع : مخاصمین .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم