محصن. [ م ِ ص َ ] ( ع اِ ) قفل. || زنبیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). محصن. [ م ُ ص َ ] ( ع ص ) رجل محصن ؛ مرد پارسا. || مرد زن گرفته و نکاح کرده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). مردی که زن کند. ( آنندراج ). || محفوظ و نگاه داشته شده. ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح فقه شخص بالغ و عاقلی که زنی رابه عقد دائم تزویج کرده است : بر مرد رجم واجب آید اگر محصن بود. ( ترجمه النهایه ج 1 ص 222 ). محصن. [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) نگهبان. محافظ. ( ناظم الاطباء ). نگاهدارنده. ( از منتهی الارب ). || پارسا. پاکدامن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || زن گرفته. ( ناظم الاطباء ). مردزن گرفته. ( از منتهی الارب ). مردی که زن کند. ( غیاث ). || مادیان حصان زائیده. ( ناظم الاطباء ). محصن. [ م ُ ح َص ْ ص َ ] ( ع ص ) استوار. ( از منتهی الارب ) : گفتم روم به مکه و جویم در آن حرم کنجی که سر به حصن محصن درآورم.خاقانی.در حصن کرده. ( از منتهی الارب ). باحصن. محاطشده از دیوار. ( ناظم الاطباء ). محصن. [ م ُ ح َص ْ ص ِ ] ( ع ص ) استوارکننده. ( از منتهی الارب ). کسی که استوار میکند. ( ناظم الاطباء ). || کسی که گرداگرد چیزی دیوار میکشد.( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || حافظ.نگهبان. || پارسا. || آنکه زن میگیرد و خود را پارسا نگه می دارد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(مُ صَ ) [ ع . ] (اِمف . ) مردی که ازدواج کرده باشد، مرد زن دار. ج . محصنات . (مِ صَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - قفل ۲ - زنبیل . (مُ حَ صِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - استوار گرداننده . ۲ - در حصن کننده . ۳ - گرداگرد شهر را برآورنده . ج . محصنین .
فرهنگ عمید
ویژگی مردی که زن گرفته، مرد زن دار.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - استوار گرداننده . ۲ - در حصن کننده . ۳ - گرداگرد شهر را بر آورنده جمع : محصنین . استوار کننده
دانشنامه اسلامی
[ویکی اهل البیت] محصن به کسر صاد اسم فاعل و به فتح آن اسم مفعول از باب احصان است. (حصن) دژ و قلعه و حصون جمع آن است. احصان: فراهم بودن زمینۀ زناشویی با همسر یا کنیز/ پاکدامنی. واژۀ احصان ریشۀ قرآنی و روایی دارد و دربارۀ هر یک از زن و مرد به کار رفته است. به مرد دارای احصان «محصن» و به زن، «محصنه» گفته می شود. در قرآن آمده است: «و ظنوا أنهم مانعتهم حصونهم من الله» پنداشتند که قلعه های آن ها باز میدارد ایشان را و حفظ می کند از تقدیر الهی. این آیه مربوط به جنگ بنی نضیر است و در مورد قبیله یهودی بنی نظیر است که در قلعه زندگی میکردند. و (احصان) حفظ کردن و نگاه داشتن. در قرآن درباره علت آموختن ساخت زره به حضرت داوود آمده است: تا شما را حفظ کند و از بلای دشمن نگه دارد. و در مورد حضرت مریم که خود را از کار زشت نگاهداشت، آمده است :
ویکی واژه
مردی که ازدواج کرده باشد، مرد زن دار. محصنات. قفل زنبیل. استوار گرداننده. در حصن کننده. گرداگرد شهر را برآورنده. محصنین.