محجوج. [ م َ ] ( ع ص ) مقصود. ( آنندراج ). - رجل محجوج ؛ ای مقصود. ( منتهی الارب ). مرد قصد کرده شده و اراده کرده شده. || آمد و رفت کرده شده. || خانه کعبه. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) کسی که توسط حجت و برهان مغلوب شده ، مغلوب به دلیل .
فرهنگ عمید
۱. مطلوب، مقصود. ۲. ویژگی آن که با حجت و دلیل مغلوب شده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) کسی که بوسیل. حجت و برهان مغلوب شده مغلوب بدلیل : ... اگر از دیو محجوج دمر جوح آید او را هلاک کند . مقصود