مجهل

لغت نامه دهخدا

مجهل. [ م ِ هََ ] ( ع اِ ) چوب که بدان باده را جنبانند. مِجهَلَة.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چوبی که بدان آتش افروخته را جنبانند. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ج 7 ص 268 ). || شیر بیشه. || ( ص ) نادان. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مجهل. [ م َ هََ ] ( ع ص ) ارض مجهل ؛ زمین بی کوه و نشان که در آن کسی راه نیابد. تثنیه و جمع ندارد. ( ازمنتهی الارب ) ( از آنندراج ). زمینی که در آن کسی راه نیابد. || بیابان بی کوه و نشان. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). دشتی که در آن نشان راه گم و مجهول باشد. ضد مَعلَم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ج ، مجاهل. ( یادداشت ایضاً ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(مَ هَ ) [ ع . ] (اِ. ) بیابانی که نشانه ای در آن نباشد و مسافران راه به جایی نبرند.

ویکی واژه

بیابانی که نشانه‌ای در آن نباشد و مسافران راه به جایی نبرند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال ای چینگ فال ای چینگ فال زندگی فال زندگی فال فنجان فال فنجان