متلک

لغت نامه دهخدا

متلک. [ م َ ت َ ل َ ] ( اِ مصغر ) متل خرد. متل کوچک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || حرف مفت. دری وری. کلفت. حرف برخورنده. شوخی و مزاح. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). لغز. لغاز. عیب جویی. طعن. بیغاره. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- متلک گفتن ؛ قصه های کوتاه گفتن کودکان را. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- || کلفت بار کسی کردن ؛ عیبهای کسی رابه رخش کشیدن و به زبان شوخی یا جدی او را آزردن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). لغاز خواندن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مَ تَ لَ ) (اِ. ) (عا. ) سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته می شود.

فرهنگ عمید

۱. شوخی.
۲. = مَتل

فرهنگ فارسی

شوخی، کنایه، سخنی که ازروی شوخی وطعنه بکسی گفته شود
( اسم ) سخن طعنه آمیز ونیش دار .

ویکی واژه

(عا.)
battuta
سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت فال حافظ فال حافظ