متلاطم

لغت نامه دهخدا

متلاطم. [ م ُ ت َ طِ ] ( ع ص ) با همدیگر طپانچه زننده و به یکدیگر لطمه زننده. این لفظ اکثر در صفت دریای شدیدالموج واقع میشود. ( آنندراج ) ( غیاث ). با هم طپانچه زننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تلاطم شود. || مضطرب و لطمه و صدمه بر همدیگر زننده. ( ناظم الاطباء ). || دریای بسیار موج. ( ناظم الاطباء ). که موجهای آن بایکدیگر خورد ( دریا ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مُ تَ طِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - بر همدیگر لطمه زننده . ۲ - امواج دریا درحال خروشیدن .

فرهنگ عمید

۱. در حال خروشیدن و به هم خوردن، دارای تلاطم.
۲. [مجاز] ناآرام، آشفته.

فرهنگ فارسی

بهم لطمه وتپانچه زننده، دارای تلاطم
( اسم ) ۱ - بهم لطمه زننده تپانچه زننده . ۲ - تلاطم دارنده دارای تلاطم : دریای متلاطم .

فرهنگستان زبان و ادب

{turbulent} [علوم جَوّ] حالت تلاطم در هوا یا هر شارۀ دیگر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال آرزو فال آرزو فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال زندگی فال زندگی