متقبل. [ م ُ ت َ ق َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) پذیرنده. برگردن گرفته. پذیرفتار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). قبول کننده. آن که کاری را قبول کند : فتوت ایشان بجبر کسیر و فک هر اسیر متقبل و متکفل گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و رجوع به تقبل شود. - متقبل شدن ؛ پذیرفتن. بپذیرفتن. متعهد شدن. برعهده گرفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ معین
(مُ تَ قَ بِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) برعهده گیرنده .
فرهنگ عمید
۱. کسی که کاری را قبول می کند، قبول کننده، پذیرنده. ۲. عهده دار.
فرهنگ فارسی
قبول کننده، پذیرنده ( اسم ) ۱ - پذیرنده قبول کننده . ۲ - آنکه کاری را بر عهده گیرد جمع : متقبلین .