متعارفی

لغت نامه دهخدا

متعارفی. [ م ُ ت َ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به متعارف.
- اصول متعارفی ؛ در منطق و ریاضی قضایایی هستند که بنفسه معلوم اند و اثبات آنها احتیاج به قضیه دیگر ندارد. و به عبارت دیگر ذهن با قصد موضوع و محمول به ثبوت آنها حکم می کند. ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) منسوب به متعارف ، مربوط به متعارف : ،اصول ~قضایایی هستند که به نفسه معلومند و اثبات آن ها احتیاج به قضیة دیگر ندارد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به متعارف مربوط به متعارف . یا اصول متعارفی . قضایایی هستند که بنفسه معلومند و اثبات آنها احتیاج بقضی. دیگر ندارد و بعبارت دیگر ذهن با قصد موضوع و محمول بثبوت آنها حکم میکند .

ویکی واژه

منسوب به متعارف، مربوط به متعارف: ؛اصول ~قضایایی هستند که به نفسه معلومند و اثبات آن‌ها احتیاج به قضیة دیگر ندارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال اعداد فال اعداد فال اوراکل فال اوراکل فال تاروت فال تاروت