لغت نامه دهخدا
بدان حصار گروهی پناه برده همی
ز ترس قالب بی روح چون مترس حصار.اثیراخسیکتی ( از آنندراج ). || صورتی را نیز گویند که مزارعان در کشتزار و زراعت سازند بجهت دفع جانوران زیانکار. ( برهان ). صورتی که برای رمانیدن جانوران در کشتزار نصب کنند و داهول نیز گویندو صاحب قاموس گوید که فارسی است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شکلی که در کشتزار سازند از برای دفع جانوران زیانکار. ( ناظم الاطباء ) :
شرابم آشکار ده که مرد ترس نیستم
به حفظ کشت عمر خود کم از مترس نیستم.قاآنی ( دیوان چ معرفت ص 377 ).
مترس. [ م ِ رِ ]( فرانسوی ، اِ ) کلمه فرانسوی که در زبان فارسی معادل معشوقه به کار می رود.