مبعد. [ م ِ ع َ ] ( ع ص ) رجل مبعد؛ مرد بسیار دور سفر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ) ( از ذیل اقرب الموارد ). مبعد. [ م ُ ب َع ْ ع َ ] ( ع ص ) دور و بعید. ( از آنندراج ). دور شده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(مُ بَ عَّ ) (اِمف . ) تبعید شده ، نفی گردیده ، ج . مبعدین .
فرهنگ فارسی
( اسم ) تبعید شده نفی گردیده جمع : مبعدین . مرد بسیار دور سفر