لغت نامه دهخدا مبسم. [ م َ س َ ] ( ع مص ) تبسم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تبسم و آن مصدر میمی است. ( از محیطالمحیط ) ( از ذیل اقرب الموارد ).مبسم. [ م َ س ِ ] ( ع اِ ) دندان پیشین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی ( اسم ) دندان پیشین : مولد من بکوهی است از کوههای آذربایگان بغایت خوش و خرم از مبسم اوایل جوانی خندان تر و از موسم نعیم زندگانی تازه تر جمع : مباسم .دندان پیشین