مبادی

لغت نامه دهخدا

مبادی. [م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مبداء. ( دهار ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آغازها. ( آنندراج ). آغازها و مبدأها و اصل و بنیاد. ( ناظم الاطباء ) : و هم مبادی و اوایل آگهی خود را از حواس گیرد. ( مصنفات باباافضل ).
- مَبادی آداب ؛ آنکه مبدء و اصل و رسوم و آداب او نیک باشد. ( ناظم الاطباء ).
|| اعضاء رئیسه. ( بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). بر اعضای رئیسه بدن انسان اطلاق می شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 106 ). || در نظر عرفا عبارت از اموری است که سالک در مبداء مسیر خود باید رعایت کند، مانند صوم و صلوة و غیره و بالاخره آداب شرعی است که مبتدیان سلوک ناگزیر از رعایت آن میباشند. ( فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ص 515 ). و رجوع به فرهنگ مصطلحات عرفاء سیدجعفر سجادی شود. || ( اصطلاح فلسفی ) آن چیزی است که احتیاج به برهان نداشته باشد بخلاف مسائلی که به برهان قاطع ثابت میشود. ( از تعریفات جرجانی ). آنچه مسائل علم بر آن متوقف است. تحریر مباحث و تقریر مذاهب. چه هر بحث دارای نه جزء است. و بعضی وابسته به بعضی دیگر است و آن جزء مبادی اواسط و مقاطع است و آن مقدماتی است که ادله و حجج بدانها منتهی میشود. ( از تعریفات ). آنچه مسائل علم موقوف بدانستن آنهاست. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 106 ). رجوع به ترکیبات کلمه ، مخصوصاً مبادی اولیه ، مبادی برهان ، مبادی تصدیقیه و تصوریه شود.
- مبادی اجسام ؛ عناصر اربعه اند. ( فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مبادی اربعه ؛ بر عناصر اربعه اطلاق می شود. ( از فرهنگ علوم عقلی ).
|| بر علل اربعه ( ماده ، صورت ، فاعل و غایت ) هم اطلاق می شود. ( فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی شود.
- مبادی اشیاء ؛ ابتداء و علل اولیه اشیأاند. ( فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ).
- مبادی افعال ؛ کلیه افعال اختیاری که از انسان صادر میشود مسبوق به مقدمات و مبادی چند است که آنها را مبادی عامه افعال مینامند و عبارتند از تصور فعل ، اعتقاد بنفع و جز آن. شوق اجماع یعنی اراده جازم و قوّت محرکه عضلات. ( فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به مبادی عام و عامه شود.
- مبادی انسان ؛ مراد از مبادی انسان اخلاط اربعه است که با حیوان مشترک است و دیگر روح ، قلب ، نفس و حیات است و دیگر کبد و دماغ و... است. ( فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مبدأ. آغازها.
(مُ ) [ ع . مبادی ] (اِفا. ) آشکار کننده ، ظاهر کننده . ، ~ آداب کسی که رسوم و آداب را در معاشرت مراعات کند.

فرهنگ عمید

۱. آشکار کننده، ظاهر کننده.
۲. [مجاز] رعایت کننده.
* مبادی آداب: کسی که آداب معاشرت را رعایت می کند.
= مبدٲ

فرهنگ فارسی

جمع مبدا
( اسم ) آشکار کننده طاهر کننده . یا مبادی آداب . کسی که رسوم و آداب را در معاشرت مراعات کند .

دانشنامه آزاد فارسی

(جمع مبدأ، به معنی بنیاد و آغاز) در اصطلاح منطق، مبدأها، مقدمات و بنیادهای هر علم. مبادی دو قسم است: ۱. مبادی عام، یعنی بنیادها، پایه ها و مقدماتی که در همه یا در برخی از علوم به کار می رود و بدان اتکا و از آن استفاده می شود، مثلِ «اجتماع نقیضین محال است»؛ ۲. مبادی خاص، یعنی پایه ها و مقدمات ویژۀ یک علم، مثل گزارۀ «دو مقدار مساوی با مقدار سوم، خود مساوی اند» که ازجمله مبادی ویژۀ علوم ریاضی است و تصورات و تصدیقات معلوم، که ذهن با اتکّا بدان ها و به دنبال تنظیم آن ها به کشف مجهول نایل می آید، مبادی خاص دانش منطق است.

ویکی واژه

آشکار کننده، ظاهر کننده. ؛ ~ آداب کسی که رسوم و آداب را در معاشرت مراعات کند.
جِ مبدأ. آغازها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال شمع فال شمع فال رابطه فال رابطه