لغت نامه دهخدا
ماشه. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) به معنی انبر باشد و آن افزاری است زرگران و مسگران و آهنگران را و عربان کلبتان خوانند. ( برهان ). آلتی است آهنی آهنگران را که گرم کرده بدان می گیرند و گاهی چیز محکم را بدان به زور می کشند به هندی سنداسی گویند. ( آنندراج ). انبر و کلبتان. ( ناظم الاطباء ). ماشق. انبر. کلوب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ترکی غربی ماشه = ماشا ( آلت گرفتن و بهم زدن آتش ). گیلکی ، ماشه ( انبر برای گرفتن آتش ). کردی ، «مشک » ( انبر ). و نیز کردی ، «موشه » ( انبر )، قیاس شود با عربی «مِحَشَّة» ( آلت برافروختن آتش ) ( حاشیه برهان چ معین ). ماشه به معنی انبر در اصل «محشه » بر وزن «مِخَدَّه » است و به معنی آلت برافروختن آتش می باشد. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ10 ص 37 ). || آهنی را نیزگویند که فتیله تفنگ را در آن محکم کنند و آتش بر تفنگ زنند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). به معنی توته بندوق که در آن فتیله یا توره نهاده در باروت پیاله بندوق آتش می رسانند. ( آنندراج ) ( غیاث ). آلتی آهنین در تفنگ به شکل قوسی که چون آن را بکشند چخماق آزاد شود و به سوزن خورد و سوزن به ته چاشنی گلوله اصابت کند و ماده داخل پوکه منفجر گردد و در نتیجه باعث خروج گلوله از داخل لوله شود. ( فرهنگ فارسی معین ). جای انگشت کشیدن پاشنه تفنگ و غیره. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : باب صلح را بسته دیده به سرگوش فتیله ماشه عقده دل توپ را گشوده... ابوالحسن ( گلستانه مجمل التواریخ ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- چکاندن ماشه ؛ ( اصطلاح نظامی ) کشیدن ماشه. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| یک حصه از دوازده حصه تولچه را نیز گویند و تولچه دو مثقال و نیم است. ( برهان ) ( آنندراج ). یک حصه از دوازده حصه تولچه در صورتیکه هر تولچه دو مثقال و نیم باشد یعنی پنج نخود و آن را ماهیچه و ماهه نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). یک حصه از دوازده حصه توله هندی ( دو مثقال و نیم ). در این معنی هندی است که در طب فارسی داخل شده. ( حاشیه برهان چ معین ). واحد مقیاس هند برابر یک دوازدهم توله یا تولچه هندی ( هر توله معادل دو مثقال و نیم است ). ( فرهنگ فارسی معین ): دینار سه و نیم ماشه طلاست. ( منتهی الارب ). و رجوع به ماهچه و ماهه شود. || هرچیز را گویند که به قدر ماش باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). و رجوع به ماش شود. || وزنه خرد و کوچک. ( ناظم الاطباء ). || لیف جولاهگان. || بیل. ( ناظم الاطباء ).