لغت نامه دهخدا
فروهشته لفچ و برآورده کفچ
به کردار قیر و شبه کفچ و لفچ.فردوسی.لفچهائی چو زنگیان سیاه
همه قطران قبا و قیر کلاه.نظامی.فروهشته لفچ و برآورده کفچ
همه لفچ کفچ و همه کفچ لفچ.شیوای طوسی.سر زنگیان را چو آرد به بند
خورد همچو لفچ سر گوسفند.امیرخسرو.قلقال ؛ لفچ شتر.