لایزال

لغت نامه دهخدا

لایزال. [ ی َ ] ( ع ص مرکب ) ( از: لا + یزال ) جاوید. پایدار. دائم. ابدی. سرمدی. بی زوال :
بنده چون خداوند خود نباشد
نه چیز زوالی چو لایزالی.ناصرخسرو.ولیکن ز خر بارش افتاد و ماند
گرانبار بر پشت تو لایزال.ناصرخسرو.آنکه پس از این همیشه باشد. صاحب غیاث اللغات گوید: در صفت حق تعالی واقع شود. بجهت اظهار کمال بی زوال او یعنی الحال بی زوال است و در استقبال هم بی زوال خواهد ماند. ( غیاث ) :
نیست پنهان آفتاب لایزال
ذره ای تو خویش را اقرار کن.عطار.ناگزیر جملگان حی قدیر
لایزال و لم یزل فرد بصیر.مولوی.همه تخت و ملکی پذیرد زوال
بجز ملک فرمانده لایزال.سعدی.چون موسی برلم یزل و لایزال حکمی کرد که او را استحقاق نبود داغ حرمان بر جبین خیال او نهادند. ( مجالس سعدی ).

فرهنگ معین

(یَ ) [ ع . ] (ص مر. ) ابدی ، پایدار.

فرهنگ عمید

زوال ناپذیر، بی زوال، جاوید، ابدی.

فرهنگ فارسی

زوال ناپذیر، بی وال، جاوید، ابدی
دایم ابدی سرمدی پایدار : همه تخت وملکی پذیرد زوال بجز ملک فرمانده لایزال . ( سعدی . کلیات . چا. معرفت ۲ ) ۱۸۳- یکی از صفات خدای تعالی : ناکریز جملگان حی قدیر لایزال ولم زیزل فرد بصیر . (مولوی ) ۳- دایما پیوسته : ولیکن زخر بارش افتاد و ماند گرانبار بر پشت تو لایزال . ( ناصرخسرو ) یا لایزالی . ۱- سرمدی ابدی ۲ - الهی : می ده که گر چه نامه سیاه عالم نومید کی توان بود از لطف لایزالی ? ( حافظ ) یا کوس لایزالی کوفتن . حاضر شدن در صف محشر و کوچیدن از عالم خاک بجهان باقی : چو فردا پیش آن ایوان عالی فروکوبند کوس لایزالی ... ( اسرارنامه )
جاوید . پایدار

ویکی واژه

ابدی، پایدار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم