لاش کردن

لغت نامه دهخدا

لاش کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) غارت کردن. یغما کردن :
ای پسرگر دل و دین را سفها لاش کنند
تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش.ناصرخسرو. || تباه کردن. نابود کردن :
دیر نپاید که کند گشت چرخ
اینهمه را یکسره ناچیز و لاش.ناصرخسرو.

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م . ) غارت کردن ، یغما کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) چیدن خوشه های انگور : جهانی است چون رزی که لاش کرده باشند چون می طلبی خوشه و غژمی چند پدید آید .

ویکی واژه

غارت کردن، یغما کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم