قمطره

لغت نامه دهخدا

( قمطرة ) قمطرة. [ ق َ طَ رَ ] ( ع مص ) فراهم آمدن و گرد گردیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || فراهم آوردن و گرد کردن. لازم و متعدی استعمال شود. ( اقرب الموارد ). || گائیدن جاریه را. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || بستن سر مشک را به بند سر مشک. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پر کردن مشک. || گریختن است. ( اقرب الموارد ).
قمطرة. [ ق ِ م َ رَ ] ( ع اِ ) قمطره. جای شکر. قمطر. ( مهذب الاسماء ) :
مهتر بود خزانه زرّ تو از خزر
بهتر بود قمطره عطر تو از قمار.منوچهری.قطره کوثر و قمطره قند
از شکرهای لفظ او اثر است.خاقانی.|| کتاب دان. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( ص ) کوتاه بالا. ( منتهی الارب ). کوتاه بالای پهن. ( اقرب الموارد ).
قمطره. [ ق َ طَ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی حومه شهرستان مهاباد، واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 22هزارگزی باختر شوسه بوکان به میاندوآب. موقع آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنه آن 718 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، توتون ، چغندرقند و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و میتوان اتومبیل برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قمطره. [ ق َ طَ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد ، واقع در 62هزارگزی باختر مهاباد و 5 هزارگزی باختر شوسه خانه به نقده. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل سالم است. سکنه آن 69 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، توتون ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ معین

(قِ مَ رَ یا رِ ) [ ع . قمطرة ] (اِ. ) صندوقی که در آن کتاب یا عطریات نگهدارند.

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان آختاچی حومه شهرستان مهاباد واقع در ۲٠ هزار گزی جنوب خاوری مهاباد و ۲۲ هزار گزی باختر شوسه بوکان بمیاندو آب . موقع آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است .

ویکی واژه

قمطرة
صندوقی که در آن کتاب یا عطریات نگهدارند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس