قصعه

لغت نامه دهخدا

( قصعة ) قصعة. [ ق ُ ع َ ] ( ع اِ ) غلاف نره کودک فراخ چندان که حشفه او بیرون برآید. ج ، قُصَع. ( منتهی الارب ). || سوراخ کلاکموش که بدان اندرون درآید. رجوع به قاصعاء و قصاعة شود.
قصعة. [ ق ُ ص َ ع َ ] ( ع اِ ) سوراخ کلاکموش که بدان درون خانه درآید. ( منتهی الارب ). رجوع به قُصَعاء و قُصَیعاء و قُصاعة و قاصعاء شود.
قصعة. [ ق َ ص ِ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث قصع.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قَصِع شود.
قصعة. [ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) کاسه. ( المعرب جوالیقی ) ( منتهی الارب ). برخی گویند این کلمه فارسی است که معرب شده ، و اصل آن کاسه است. ( المعرب جوالیقی ص 274 ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، قصعات ، قِصَع، قِصاع. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(قَ عَ ) [ ع . قصعة ] (اِ. ) کاسه و ظرفی که در آن غذا خورند. ج . قصاع .

فرهنگ عمید

۱. بشقاب بزرگ.
۲. کاسه.

فرهنگ فارسی

بشقاب بزرگ، کاسه
( اسم ) کاسه بشقاب بزرگ جمع : قصعات قصع قصاع .
مونث قصع

ویکی واژه

قصعة
کاسه و ظرفی که در آن غذا خورند.
قصا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال جذب فال جذب فال چوب فال چوب فال احساس فال احساس