قرارگرفتن

لغت نامه دهخدا

قرار گرفتن. [ ق َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) ساکن شدن. || آسوده گشتن. راحت شدن. || آرام گرفتن. ( ناظم الاطباء ) :
وزارت از بر تو رفت به سفر
بگشت گرد جهان و جهانیان بسیار
که بهتر از توکسی همنشین خویش نیافت
نشست با تو مقیم و گرفت با تو قرار.امیر معزی ( از آنندراج ).مُلک هم برمَلک قرار گرفت
روزگار آخر اعتبار گرفت.انوری ( از آنندراج ).هر آنکه مهر گلی در دلش قرار گرفت
روا بود که تحمل کند جفای هزار.سعدی.چو سیلاب ریزان که در کوهسار
نگیرد همی بر بلندی قرار.سعدی.|| خاموش شدن. بیحرکت شدن. ( ناظم الاطباء ). || استوار و محکم شدن. ( آنندراج ). || ثابت گشتن. ( ناظم الاطباء ). قرار گرفتن در جای. جای گرم داشتن. جای گرم کردن. ( مجموعه مترادفات ).

فرهنگ معین

( ~ . گِ رِ تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - ساکن شدن ، آرام گرفتن . ۲ - استوار شدن ، محکم گشتن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ساکن شدن ۲ - آسوده گشتن راحت شدن ۳ - استوار شدن محکم گشتن ۴ - خاموش شدن ۵ - بی حرکت گشتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم