قدام

لغت نامه دهخدا

قدام. [ ق ُ ] ( ع ص ) دیرینه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قدام. [ ق َدْ دا ] ( ع اِ ) پیش. خلاف وراء. ( منتهی الارب ). || شتر گشن. || سرآمد مردم در شرف. || پادشاه. ( منتهی الارب ). ملک. ( اقرب الموارد ). || مهتر قوم. ( منتهی الارب ). سید. ( اقرب الموارد ).
قدام. [ ق ُدْ دا ] ( ع اِ ) پیش. خلاف وراء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || شتر گشن. ( منتهی الارب ). || سرآمد مردم در شرف. ( منتهی الارب ). || پادشاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مهتر قوم. ( منتهی الارب ). || جزار. ( اقرب الموارد ). قصاب. رجوع به ماده قبل شود. || ج ِ قادم. ( منتهی الارب ).
قدام. [ ق َ م ِ ] ( اِخ ) ماده سگی. ( منتهی الارب ).
قدام. [ ق َ م ِ] ( اِخ ) نام اسب عروةبن سنان عبدی. ( منتهی الارب ).
قدام. [ ق َ م ِ ] ( اِخ ) نام اسب عبداﷲبن عجلان نهدی. ( منتهی الارب ).
قدام. [ ق َ م ِ ] ( اِخ ) آبشخوری است به بحرین. ( معجم البلدان ).

فرهنگ عمید

۱. جلو، پیش.
۲. کسی که در شرف و منزلت نسبت به دیگران پیشی و برتری داشته باشد.

فرهنگ فارسی

جلو، پیش، کسی که درشرف ومنزلت ازدیگران برترباشد
آبشخوری است به بحرین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال عشقی فال عشقی فال سنجش فال سنجش فال عشق فال عشق