قبره

لغت نامه دهخدا

( قبرة ) قبرة. [ ق ُب ْ ب َ رَ ] ( ع اِ ) واحد قُبَّر. یک چکاوک. ( منتهی الارب ). ابوالملیح. ( فرهنگ نظام ). چکاوک. ( نظام ). هدهد. پرنده تاج بسر دارای رنگ سیاه و سفید از گنجشک بزرگتر که کنار آبها نشسته دم خود را تکان میدهد و در اصفهان سقاچی نامیده میشود. ( نظام ). تاجی مثل هدهد به سر دارد. ( شرح نصاب به نقل غیاث اللغات ).
قبره. [ ق َرَ ] ( اِخ ) شهرستانی است به اندلس. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(قُ بَّ رَ یا رِ ) [ ع . قبرة ] (اِ. ) چکاوک .

فرهنگ عمید

چکاوک، جل، قنبره.

فرهنگ فارسی

چکاوک، جل، قنبره هم گویند
( اسم ) واحد قبر یک چکاوک جل .
شهرستانی است به اندلس

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
قبر (۸ بار)ه (۳۵۷۶ بار)
مدفن انسان. در قاموس و اقرب گفته: مدفن الانسان. در مفردات گفته: مَقَرُالْمَیِتِ.در نهج البلاغه حکمت 5 فرموده: «اَلْاِحْتِمالُ قَبْرُالْعُیُوبِ» . بر احدی از منافقان نماز مخوان و بالای قبرش نایست طبرسی فرموده: رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» چون بر مؤمنان نماز می‏خواند مدتی بالای قبرش می‏ایستاد و بر آنها دعا می‏کرد ولی از نماز خواندن و ایستادن بر قبر منافقان نهی شد. . سپس او را بمیراند و در قبرکرد. جمع آن قبور است . *مقبره (به فتح وکسرمیم) محل قبر را گویند جمع آن مقابر است . ظاهرا مراد از «زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» مرگ است یعنی رقابت در کثرت مال سرگرمتان کرد تا مردید و به مقابر رسیدید به عبارت دیگر غفلت همه عمر شما را گرفت. بعضی آن را اظهار فخر با شمردن اموات دانسته‏اند که انشاالله در «کثر» خواهدآمد. * . رجوع شود به «بعثر». * . مراد از «مَنْ فِی الْقُبُورِ» کسانی اند که گوش شنوا ندارند و از شنیدن کلام خدا معرض اند اینجاست که قرآن کفار عنود و لجوج را مرده و دفن شده تعبیرکرده است. یعنی: خدا آنکه را خواهد می‏شنواند (مومنیکه خدا قلبش را زنده کرده) و تو چیزی را به مردگان قبور نمی‏شنوانی.

ویکی واژه

قبرة
چکاوک.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال سنجش فال سنجش فال راز فال راز فال پی ام سی فال پی ام سی