قاتق. [ ت ِ ] ( ترکی اِ ) ماست. دوغ. در تداول عامیانه نانخورش. اُدم. اِدام. || صبغ. سباغ. ( ناظم الاطباء ). - امثال : گفتم قاتق نانم شود قاتل جانم شد. هم حلوای مرده هاست هم قاتق زنده ها. || ترشی که بر آشها کنند. ( آنندراج ). و آن ترکی است وآن را به فارسی کتخ گویند. ( غیاث ). چاشنی. || روزی. روزی حلال : قاتق نان خود بهم رسانید، یعنی چیزی از کسب حلال بهم رسانید و از پریشانی درآمد. ( آنندراج ).
فرهنگ معین
(تِ ) [ تر. ] (اِ. )۱ - ماست . ۲ - (عا. ) خورشت ، خورشتی که با نان خورده شود.
فرهنگ عمید
چیزی که با نان بخورند مانند ماست، پنیر، و دوغ، نان خورش.
فرهنگ فارسی
نانخورش، چیزی که بانان بخورندمانندماست وپنیر ( اسم ) ۱ - ماست ۲ - ناخورش ادام ۳ - ترشیی که بر آشها زنند چاشنی یا قاتق نان خود بهم رسانیدن . چیزی از کسب حلال بهم رسانیدن و از پریشانی در آمدن .