فرونشاندن. [ ف ُ ن ِ دَ ] ( مص مرکب ) فروکشتن و اطفاء. ( یادداشت بخط مؤلف ). خاموش کردن چراغ و آتش و جز آن : قالب برگشت و آتش فرونشاندند. ( قصص الانبیاء ). دررسی و این آتش فرونشانی. ( تاریخ بیهقی ). آتش آتش فرومی نشاند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || جایگزین کردن گوهر و دانه های گرانبها بر روی زینت آلات : زرگرفرونشاند کرف سیه به سیم من باز برنشاندم سیم سره به کرف.کسائی. || تسکین دادن. آرام کردن : به تلطف آن خشم را فرونشانند. ( تاریخ بیهقی ). شهوت فرونشان و به کنجی فرونشین منشین بر اسب غدر و طمع را مده لگام.ناصرخسرو. || پایین آمدن. فرودآوردن : باران دوصدساله فروننشاند این گرد بلا را که تو انگیخته ای.عمادی ( از سندبادنامه ). || ناپدید کردن : شعله خورشید شعله ناهید فرونشاند. ( سندبادنامه ). || نشاندن : بنشست گردپای و حریفان فرونشاند پیش کنیزکان و غلامان بر قطار.سوزنی.
فرهنگ معین
(فُ. نِ دَ ) (مص م . ) ۱ - پایین آوردن . ۲ - ته نشین کردن . ۳ - کم کردن از شدت چیزی . ۴ - خاموش کردن . ۵ - آرام کردن ، تسکین دادن .
فرهنگ عمید
۱. تسکین دادن، آرام کردن. ۲. برطرف کردن تشنگی، گرسنگی، گرما، و مانند آن. ۳. خاموش کردن. ۴. پایین آوردن از مقام.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - پایین نشاندن ۲ - ته نشین کردن ۳ - کم کردن حرارت چیزی ۴ - خاموش کردن ۵ - کم کردن حدت چیزی ۶ - آرام کردن تسکین دادن .
ویکی واژه
پایین آوردن. ته نشین کردن. کم کردن از شدت چیزی. خاموش کردن. آرام کردن، تسکین دادن.