فتالیده
فتالیده. [ ف َ / ف ِ دَ / دِ ] ( ن مف ) اسم مفعول از فتالیدن. پراکنده کرده :
وآن شرر گویی طاووس به گرد دم خویش
لؤلؤ خرد فتالیده به منقار بود.منوچهری.
(فَ یا فِ دِ ) (ص مف . ) ۱ - برکنده شده . ۲ - ریخته شده ، افشانده . ۳ - دریده ، شکافته . ۴ - جدا شده . ۵ - از هم پاشیده ، پراکنده شده .
پاشیده، پراکنده.
برکنده شده.
ریخته شده، افشانده.
دریده، شکافته.
جدا شده.
از هم پاشیده، پراکنده شده.