غموم

لغت نامه دهخدا

غموم. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غَم . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به همین کلمه شود : و چون ساقی قضا کاسات صبر طعم مر المذاق غموم بر عموم مالامال متواتر و متوالی گردانیده بود... ( جهانگشای جوینی ). || ستارگان خرد پوشیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). النجوم الصغار الخفیة. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(غُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ غم .

فرهنگ عمید

= غم

فرهنگ فارسی

جمع غم
( اسم ) جمع غم اندوه ها غمها .

ویکی واژه

جِ غم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال مکعب فال مکعب فال پی ام سی فال پی ام سی فال جذب فال جذب