غمض

لغت نامه دهخدا

غمض. [ غ َ ] ( ع مص ) آسان داشتن از کسی درخرید و فروخت. ( منتهی الارب ). تساهل و آسان گیری در بیع. غموض هم آمده است. ( از اقرب الموارد ). || رفتن. ( منتهی الارب ). رفتن در زمین و از نظر ناپدید شدن. ( از اقرب الموارد ). || درخلیدن و پوشیده شدن در گوشت. ( منتهی الارب ). فرورفتن و ناپدیدشدن شمشیر در گوشت. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) زمین پست و نرم و زمین مغاک. ج ، غُموض ، اَغماض. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). المطمئن من الارض. ( اقرب الموارد ). || مااکتحلت عینی غُمضاً و غَمضاً؛ یعنی نخفتم. ( از منتهی الارب ). || رجل ذوغمض ؛ یعنی مرد گمنام و خوار. ( از اقرب الموارد ).
غمض. [ غ ُ ] ( ع مص ) مااکتحلت عینی غُمضاً؛ یعنی نخفتم. ( منتهی الارب ). رجوع به غَمض شود.

فرهنگ معین

(غَ ضْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) آسان گرفتن بر کسی . ۲ - چشم پوشی کردن . ۳ - (اِمص . ) آسان گیری . ۴ - چشم پوشی .

فرهنگ عمید

۱. چشم برهم نهادن.
۲. چشم پوشی کردن.
۳. آسان گرفتن در بیع.
۴. آسان گرفتن بر کسی.
* غمض عین: [قدیمی، مجاز]
۱. فروخواباندن چشم.
۲. نادیده گرفتن خطای کسی، چشم پوشی.

فرهنگ فارسی

چشم برهم نهادن، چشم پوشی کردن، آسان گرفتن دربیع، آسان گرفتن برکسیغمض عین:فروخوابانیدن چشم، نادیده گرفتن خطا، چشم پوشی
۱ - ( مصدر ) آسان گرفتن بر کسی ( در خرید و فروش و غیره ) چشم پوشی کردن ۳ - ( اسم ) آسان گیری تساهل ۴ - چشم پوشی . یا غمض عین . ۱ - چشم فرو خوابانیدن ۲ - نادیده گرفتن ۳ - چشم پوشی ۴ - آسان گیری تساهل .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
چشم پوشی. تساهل. «غَمَضَ غَمْضاً: تَساهَلَ» . در انفاق مال، پست آن را منظور مکنید که خودتان آن را نمی‏گیرید مگر آنکه چشم بپوشید. راغب گفته: «غَمَضَ عَیْنَهُ وَ اَغْمَضَها» چشم روی هم گذاشتن است و به طور استعاره به تساهل و تغافل گفته شود.

ویکی واژه

آسان گرفتن بر کسی.
چشم پوشی کردن.
آسان گی
چشم پوشی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال چای فال چای فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت