عنکبوتی

لغت نامه دهخدا

عنکبوتی. [ ع َ ک َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عنکبوت. رجوع به عنکبوت شود. || ( اِ )صفحه ای باشد مشبک بر اسطرلاب. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). رجوع به عنکبوت اسطرلاب و اسطرلاب شود. || عنکبوتیه چشم ، که از طبقات چشم است :
مانند عنکبوت سطرلاب رخنه شد
اطباق عنکبوتی این دیده بی تاب ( ؟ ).کمال الدین اسماعیل.از پرده عنکبوتی نرگس تو
در دل زده عنکبوت مژگان تو چنگ.؟رجوع به عنکبوتیه شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به عنکبوت .

فرهنگستان زبان و ادب

{spider} [نجوم رصدی و آشکارسازها] ساختاری متشکل از پره های نازک که آینۀ ثانویه تلسکوپ را با آینۀ اصلی هم محور نگه می دارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت