عمد. [ ع َ ] ( ع مص ) ستون نهادن چیزی را و ایستاده کردن به آن. ( منتهی الارب ). سقف و امثال آن را بوسیله ستون به پا داشتن و محکم داشتن. ( از اقرب الموارد ). || آهنگ کردن خلاف خطا. ( منتهی الارب ). قصد و آهنگ چیزی کردن. ( از اقرب الموارد ). آهنگ کردن. ( دهار ). || سست و گران گردانیدن بیماری کسی را. ( منتهی الارب ). سنگین کردن و به درد آوردن بیماری کسی را.( از اقرب الموارد ). || دردناک نمودن و گرانبار کردن وام کسی را. ( منتهی الارب ). || افکندن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || به عمود زدن. ( منتهی الارب ). بوسیله عمود کسی را زدن. ( از اقرب الموارد ). || بر عمود شکم زدن و اندوهگین ساختن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || در دیانت مسیح ؛ به آب معمودیة شستن کودک را. ( از اقرب الموارد ). رجوع به معمودیة شود. عمد. [ ع َ ] ( ع اِ ) کوشش.( منتهی الارب ). بطور جد و یقین : قطعه عمداً علی عین ،و عمد عین. ( از اقرب الموارد ). || نیک راست و یقین. بیگمانی. ( منتهی الارب ). بطور قصد و اختیار، که ضد آن سهو و خطا میگردد. ( از اقرب الموارد ). تعمداً. دستی. دانسته. بعمد. متعمداً. عمداً. عمدی. - بطور عمد ؛ بطور قصد و آهنگ. ( ناظم الاطباء ). - بعمد ؛ به اختیار. ( ناظم الاطباء ). عمداً. دستی. دانسته. - عمد داشتن ؛ قصد داشتن. - عمد کردن ؛ بطور اختیار و از روی قصد و آهنگ کاری کردن. ( ناظم الاطباء ).قصد کردن. عمد. [ ع َم َ ] ( ع مص ) خشم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || چسبیدن به کسی. ( منتهی الارب ). ملازم گشتن. ( از اقرب الموارد ). || درون کوهان شتر ریز و شکسته گردیدن بجهت سواری. ( منتهی الارب ).شکسته شدن داخل سنام شتر از سواری ، در حالی که ظاهرآن سالم باشد. ( از اقرب الموارد ). || سست و دردناک گردیدن مرد. ( منتهی الارب ). به درد آمدن. ( از ذیل اقرب الموارد ). || تر کردن خاک را باران ، چندانکه بسته گردد بگرفتن. ( منتهی الارب ). نمناک کردن باران خاک را بطوریکه هنگام گرفتن ، بسته گردد بجهت نمناکی. ( از اقرب الموارد ). || تر شدن خاک. ( از منتهی الارب ). || آماسیدن سرین از سواری و کشیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || در شگفت شدن از کسی : أنا أعمد منه ؛در شگفتم از وی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عمد. [ ع َ م َ ]( ع اِ ) ورم تن و زخم آن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ورمی است که در پشت باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ). || ج ِ عماد و یا اسم جمع برای عماد. ورجوع به عماد شود. || چوبهای بهم بسته که بدان از دریا و نهر عبور نمایند. ( ناظم الاطباء ). قسمی قایق یا کشتی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
فرهنگ معین
(عَ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) نوعی قایق که از تنة درخت و ریسمان می ساختند. (عَ مْ دْ ) [ ع . ] (مص ل . ) انجام دادن کاری با نیت و قصد.
فرهنگ عمید
۱. قصد کردن، آهنگ کاری کردن. ۲. (صفت ) ویژگی عملی که با قصد و نیت انجام شده باشد. چوب های به هم بسته که با آن از دریا و نهر عبور می کنند، نوعی قایق که با تنه و شاخه های درخت درست می کنند.
فرهنگ فارسی
قصدکردن، آهنگ کاری کردنعمدا:بعمد، باقصدونیت، انجام دادن کاری ازروی قصدونیت نه بطریق پیش آمدوتصادف ( اسم ) نوعی قایق که از تنه درخت و ریسمان می ساختند . جوان پر از جوانی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] عمد، انجام دادن یا ترک عملی از روی اختیار و قصد، و در مقابل سهو می باشد. عمد در لغت به معنای قصد آمده است؛ لیکن در کلمات فقها مقابل سهو و در باب جنایات در برابر خطا به کار رفته است. احکام فقهی عمد منافاتی با اضطرار، اکراه و جهل ندارد؛ زیرا در موارد اکراه، اضطرار و جهل نیز اراده و قصد وجود دارد. از احکام مرتبط با عنوان یاد شده در ابواب مختلف فقه ؛ اعم از عبادات و معاملات به معنای اعم سخن گفته اند. حکم تکلیفی ترک واجبات یا ارتکاب محرمات از روی عمد ، در صورتی که مضطر، مُکرَه و یا جاهل قاصر نباشد، حرام است. آثار ترک وفعل عمد ... [ویکی الکتاب] معنی عَمَدٍ: ستونها (جمع عمود) معنی أَمَدُ: مدت-زمان معنی مُّتَعَمِّداً: از روی عمد ریشه کلمه: عمد (۷ بار) «عَمَد» (بر وزن قمر) جمع «عمود» به معنای ستون است، و مقید ساختن آن به «تَرَوْنَها»، دلیل بر این است که آسمان ستون های مرئی ندارد، مفهوم این سخن آن است که ستون هایی دارد، اما قابل رؤیت نیست. و چنان که در تفسیر سوره «رعد» گفته ایم، این تعبیر، اشاره لطیفی است به قانون «جاذبه و دافعه»، که همچون ستونی بسیار نیرومند اما نامرئی، کرات آسمانی را در جای خود نگه داشته. و به معنای هر شیء طولانی، مانند: قطعات چوب و آهن نیز آمده است. «عَمَد» (بر وزن صمد) و «عُمُد» (بر وزن دهل) هر دو جمع «عمود» به معنای ستون است، هر چند از نظر ادبی اولی را جمع و دومی را اسم جمع دانسته اند. قصد. «عمدللشی و الی الشیء:قصد» همچنین است تعمّد. . در آنچه خطا کردهاید گناهی ندارید لیکن در آنچه قلوب شما قصد کرده خطاکارید.. یعنی مؤمن را از روی قصد و دانسته بکشد. عماد :ستون.ایضاًبه معنی ابنیه رفیعه آمده در این صورت مفردش عماده است رجوع شود به صحاح و اقرب.. احتمال قوی آن است که «العِماد» در آیه به معنی کاخهای بلند است رجوع شود به«ارم». عماد به معنی ستون جمعش عمد (بروزن فرس و عنق) است ولی در قرآن بروزن فرس آمده است . ایضاً . ممکن است «تَرَوْنَها»جمله مستقل باشد یعنی:آسمانهارا بیستون بالا برد و آفرید. میبینید که بیستوناند و ممکن است قید «عَمَد» باشد یعنی بدون ستونهای مرئی. در این صورت فقط ستون مرئی نفی شده یعنی ستونهای نامرئی از قبیل جاذبه و غیره هست (بنابر مفهوم مخالف). در تفسیر عیاشی ضمن خبری از حضرت رضا«علیهالسلام» نقل شده:«فَثَمَّ عَمَدٌوَلکِنْ لاتُری» در آنجا ستون هایی هست و لیکن دیده نمیشوند. ظاهراًمراد از آیه احتمال اول است وآن در اثبات قدرت خدا قویتر است. یعنی: میبینید که آسمانها را بیستون بالا برده. و این با روایت فوق منافی نیست زیرا روایت ناظر به نامرئیهاست گرچه احتمال دوم را تأیید میکند. . آتش بر آنها بسته شده در ستونهای کشیده. رجوع شود به «وصد».
ویکی واژه
نوعی قایق که از تنة درخت و ریسمان میساختند. انجام دادن کاری با نیت و قصد.