علامه

لغت نامه دهخدا

علامه. [ ع َل ْ لا م َ ] ( اِخ ) حسن بن یوسف. رجوع به علامه حلی شود.
علامه. [ ع َل ْ لا م َ ] ( اِخ ) تقی الدین راصد محمد ( متوفی در سال 993 هَ. ق. ). او راست: الطرق السنیة فی الاَّلات الروحانیة. ( کشف الظنون ).

فرهنگ معین

(عَ لّ مِ ) [ ع - علامة ] (ص. ) دانشمند، بسیار دانا.

فرهنگ عمید

بسیاردانا، دانشمند.

فرهنگ فارسی

بسیاردانا، دانشمند،تائ آن برای مبالغه است ومذکرومونث در آن یکسان است )
( صفت ) نیک دانا بسیار دانشمند.
حسن بن یوسف

ویکی واژه

دانشمند، بسیار دانا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال اوراکل فال اوراکل فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت