عصار

لغت نامه دهخدا

عصار. [ ع َص ْ صا ] ( ع ص ) شپلنده انگور و جز آن. ( منتهی الارب ). روغنگر. ( غیاث اللغات ). منسوب به عصر که روغن کشی از حبوب را میرساند. ( از الانساب سمعانی ) ( آنندراج ). روغنگر و کسی که از بذور مانند کرچک و کنجدو جز آن روغن گیرد. ( ناظم الاطباء ). شیره گر. ( مهذب الاسماء ). روغن گیر. روغن کش. زیات. افشرگر :
چو گاوی که عصار چشمش ببست
دوان تا بشب شب همانجا که هست.سعدی.سر گاو عصاراز آن در کَه است
که از کنجدش ریسمان کوته است.سعدی.|| پادشاه و ملک ملجاء و پناهگاه. ( از اقرب الموارد ). ملک و ملجاء، و آن لقب گروهی است. ( از متن اللغة ).
عصار. [ ع َص ْ صا ] ( اِخ ) نام محمدبن عبداﷲبن حسن عصار جرجانی ، مکنی به ابوعبداﷲ است. وی از محدثان و از همراهان احمدبن حنبل در سفرش به یمن بوده است. و اولین شخصی است که مذهب حدیث را در جرجان اظهار کرد. عصار از عبدالرزاق روایت کرده است و ابواسحاق عمران بن موسی سختیانی از او روایت دارد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
عصار. [ ع ِ ] ( ع اِ ) غبار بسیار. ( منتهی الارب ). غبار و گرد شدید. ( از اقرب الموارد ). || گند. ( منتهی الارب ). گند، و تیز بی صدا و بدبو. ( ناظم الاطباء ). فساء. ( اقرب الموارد ). || حین و وقت : جاء عَلَی َّ عصار من الدهر؛ وقتی از روزگار بر من آمد. || ( اِخ ) مخلاف و روستائی است در یمن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عصار. [ ع ُ ]( ع اِ ) آنچه به فشاردن برآید مانند آب و مایع و جز آن. ( منتهی الارب ). آنچه خارج شود از آنچه فشرده شود.( از اقرب الموارد ). عُصارة. و رجوع به عصارة شود.

فرهنگ معین

(عَ صّ ) [ ع . ] (ص . ) کسی که از دانه های روغنی روغن می گیرد.

فرهنگ عمید

۱. گردوغبار شدید.
۲. حین، هنگام.
روغن گر، کسی که از دانه هایی مانند کرچک، کنجد، و امثال آن ها روغن می گیرد، افشره گر.

فرهنگ فارسی

روغنگر، کسی که ا دانه هامانندکرچک وکنجدوامثال آنهاروغن میگیرد، افشره گر
آنچه بفشاردن بر آید مانند آب و مایع و جز آن آنچه خارج شود از آنچه فشرده شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] عصار (ابهام زدایی). عصار می تواند به افراد زیر اشاره کند:

ویکی واژه

کسی که از دانه‌های روغنی روغن می‌گیرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نخود فال نخود فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال چوب فال چوب