عداد
عداد. [ ع ِ ] ( ع اِ ) همتا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || حریف. القرن. یقال ؛ هو عدادک ای قرنک. || بخشش. || اثری از دیوانگی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || هنگام مرگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بانگ کمان.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) پیدا شدن اثر درد گزندگی از مار بعد از سالی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) درد مطلقا. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
(عِ ) [ ع . ] (اِ. ) شمار، شماره .
همتا، همدوش، حریف، شماردرعداد:درشمار، درشماره، درردیف
( اسم ) شمار شماره . در عداد . در شمار در ردیف در زمره : در عداد علما در آمد .
شمار، شماره.