عامه

لغت نامه دهخدا

( عامة ) عامة. [ م م َ ] ( ع اِ ) مردم بی علم و فرومایه. || هر چیز که شامل همه گردد و عمومیت داشته باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || چوبهای بهم بسته که بدان از دریا و جوی گذرند و صواب عامَه است. ( منتهی الارب ). || مقابل خاصه. همه مردم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قیامت بدان جهت که همه را فراگیرد. || جماعة و فی حدیث عثمان انّک امام عامة؛ ای امام الجماعة. ( منتهی الارب ). || بیخ دستار.
عامه. [ م ِه ْ ] ( ع ص ) سرگشته در گمراهی. متردد درراه و منازعت. ج ، عُمّه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(مِّ ) [ ع . عامة ] ۱ - (اِفا. ) همه ، همگان . ۲ - عموم مردم .

فرهنگ عمید

= عامّ

فرهنگ فارسی

مونث عام، همه، همه مردم، همگان، خلاف خاصه
۱ - مونث عام آن چه که شامل همه گردد چیزی که عمومیت داشته باشد . ۲ - همه مردم مقابل خاصه . ۳ - مردم جاهل مقابل خاصه . ۴ - اهل سنت مقابل شیعه . یا امور عامه . یا الهیات به معنای اعم مسایلی است که به قسمی خاص از موجودات اختصاص ندارد مانند : وحدت شیئیت کلیت جزئیت ماهیت علیت و غیره به عبارت دیگر در امور عامه از وجود و موجود به طور مطلق بحث می شود و شامل وجود واجب و ممکن و عقول و نفوس و فلکیات و عنصریات و جز آنهاست مقابل الهیات به معنای اخص که در آن بحث از ذات و علم و قدرت و صفات و اسمائ حق می شود .
سرگشته در گمراهی . متردد در راه و منازعت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم