طی کردن

لغت نامه دهخدا

طی کردن. [ طَی ی / طِی ی / طَ / طِک َ دَ ] ( مص مرکب ) سپردن. بسپردن. بگذاشتن. پیمودن.قطع کردن. بریدن راهی را: شبح المفازة؛ طی کرد بیابان را. ( منتهی الارب ). طوی البلاد طیاً؛ طی کرد زمین را. ( منتهی الارب ). || نوردیدن. درنوردیدن. نَوشتن. درنَوشتن. درپیچیدن. لوله کردن :
سزد که چون کف او نشر کرده نشره جود
روان «حاتم طی » طی کند بساط سخا.خاقانی.مصادر فوق مجازاً در موردراه نیز مستعمل است.
- طی کردن قیمت چیزی ؛ بریدن بها.
- طی کردن نامه ؛ درپیچیدن آن.
|| در تداول فارسی ، مردن. نفس آخر درکشیدن.

فرهنگ معین

(طَ یّ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - گذشتن . ۲ - درنوردیدن . ۳ - مردن .

فرهنگ فارسی

۱ - گذشتن ( از راهی ) طی طریق کردن . ۲ - نوردیدن در نوردیدن پیچیدن ( بساط طومار ) . ۳ - مردن نفس آخر کشیدن . یا طی کردن قیمت چیزی را . در بهای آن توافق کردن . یا طی کردن نامه . در پیچیدن آن .

ویکی واژه

percorrere
گذشتن.
درنوردیدن.
مردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت