لغت نامه دهخدا
طلایه ز یک سو مر او را ندید
چنین تا بنزدیک لشکر رسید.فردوسی.طلایه شب و روز در جنگ بود
تو گفتی که گیتی به یک رنگ بود.فردوسی.سپیده چو ازکوه سر برکشید
طلایه به پیش دهستان رسید.فردوسی.چو خورشید تابان بیاراست گاه
طلایه بیامد ز نزدیک شاه.فردوسی.